پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
سقف خونه ی ماسقف خونه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

دختر دانا و پرمهر مامان

دخترم داره بزرگ میشه

سلام دخترم ،خیلی وقته کمتر چیزی برات مینویسم، اخه دختر مامان بزرگتر شده شیطون تر شده منم سرگرم تو وکارای خونه و... حرف زدنت که هزار ماشاله هر روز در حال پیشرفته حتی گاهی ....   سلام دخترم ،خیلی وقته کمتر چیزی برات مینویسم، اخه دختر مامان بزرگتر شده شیطون تر شده منم سرگرم تو وکارای خونه و... حرف زدنت که هزار ماشاله هر روز در حال پیشرفته حتی گاهی سعی میکنی خوسته ات رو با یه جمله بگی،برای مثال میگی:مامان آتیش نم نم. یعنی مامان رو گاز برام نم نم درست کن. پاپ کرن که میبینی میگی: مامان عبا آتیش نم نم،یعنی:عباس رو گاز برام از اینا درست کرده فرهنگ لغت خودت رو دار هیچ کس تو خونه به غذا نگفته و نمیگه نم نم اما تو به غذ...
27 بهمن 1393

میمون

دیشب تو خواب حرف میزدی ،با یه نگرانی خاصی میگفتی میمون میمون اخه این عروسک میمونت رو خیلی دوست داری امروز شونه خودت رو آوردی و موهامو شونه کردی و گیر سرم رو به موهام زدی ،وقتی برمیگشتم که ببوسمت اشاره میکردی به تلویزیون و یه چیزایی میگفتی :منظورت این بود تو تلویزیون ببین تا من موهاتو درست کنم  نفسمی دخترم ،نفس ...
5 بهمن 1393

من وتو وبابا و یه پارک خوشگل

سلام دختر نازم امروز به همراه بابا رفتیم پارک نزدیک خونه،خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم،علتش هم ... سلام دختر نازم امروز به همراه بابا رفتیم پارک نزدیک خونه،خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم،علتش هم سردی هوا بود. ماشاله تو این مدت خیلی تغییر کردی و خیلی قشنگ بازی میکردی.. به کمک من از پله های سرسره بالا رفتی به تنهایی سر خوردی و اومدی پایین مدام میخندیدی و لذت میبردی،بازی کردن با تو خیلی لذت بخش بود ،میدویدی و اطرافت رو با دقت نگاه میکردی،تا اینکه وقت رفتن رسید،دوست نداشتی سوار ماشین بشی که برگردیم خونه وحسابی گریه وزاری راه انداختی. تا اینکه به این نتیجه رسیدیم:بابا با ماشین بره خونه و من و تو تا خونه پیاده ر...
3 بهمن 1393
1